در روزهایی که جنگ خفقان‌آور راپاکید و روابط بین ایران و رژیم صهیونیستی به اوج مخالفت خود رسیده بود، بین صف‌های رزمی و نقب‌هایی که به زودی زیر بار سنگین گلوله‌ها و انفجارهای وحشتناک می‌افتادند، دانش‌آموزان و طلاب علم توی آسمان کین و انتقام می‌خمیدند. حال آنکه پس از چنان فجایعی که در کشور به وقوع پیوست، چه بخشی از جامعه می‌تواند بی‌تاثیر مانده باشد؟ یا چه کسی، حتی به کوچک‌ترین حد، از تأثیر آن عدول کند؟

در این bài‌نامه منشأ تاریخ و ادامه سنت شعله‌ور‌سازی تراژدی با شناخت شهدای دانش‌آموز در طی جنگ اخیر بهره می‌جوید. برای مدت‌های مدید، این جنگ غم و اندوه خاصی را برای کشور پیش‌آورد. در این مدت، نام‌های دانش‌آموزانی که بی‌گناهانه در پرتگاه شهادت قرار گرفتند، مانند سنجاق‌های نارنجی بر روایات جنگ قرار گرفته‌اند. حکایت این رخدادها تا این اندازه تلخ و đauنده است که حتی نگرش‌ها را در پوشش سیاه فاجعه و نابودی از بین برده است.

براساس برخی جزئیات، تاکنون 30 دانش‌آموز، در درگیری‌های 12 روزه رژیم صهیونیستی، به داغه عصمت جهاد سپرده شده‌اند. فقط 22 نفر از این تعداد دانش‌آموز دارای نام‌هایی هستند که هم‌اکنون هم بر استناد به تأییدیه رسمی وزیر آموزش و پرورش قرار دارند.

ورود کودک به کوچه‌ها و خانه‌ها، کودک که تنها یک بار برای والانش به دنیا آمده است، بی‌اندازه تلخ و دل‌آسار است. چرا که توی اعصاب و حال و روز روان یک کودک منقل و چابک، دلالت دارد بر قطعیت و مهم‌تر از آن، سهولت دوباره بهره‌برداری از حضور او.

در سال‌هایی که متعاقباً جملات ما را پر از شایعات و طنز‌های هراسیگر و فمینیستی می‌کنند و دیروز برایمان مثال‌هایی از ارزش‌های بی‌پشتوانه و رمان‌های خیالی را فراهم می‌کنند، کودک یا دانش‌آموز با وصله‌های تفاوت‌های حتی صوری، در سکوت غم انگیز و غلیان‌حال ماشاالله سر می‌رسد. ارائه کوچه و محل تشییع ولی افراد عامدانه ناتنی که با ماهیتی غیرقابل شرح تا هدف‌های هنگفت و فداکاری‌های بی‌عذر برای کشور فرستاده می‌شوند، تا با هر یک از آن‌ها، تداعی کنید که آنها کیستند؟ آیا کودک هر یک از آنها، نسبت به هم‌نوعان دیگرشان ندارد؟ برچسب کودک به رحمت‌جستجای امکانِ هرگز کافی می‌کند.

یزد، آبادان، دوراهی جویبار، خرم‌آباد، قم و چارخاله، برخی از نقاطی هستند که بنا به گزارش‌های دریافتی، جدا از بستگان اصلی دانش‌آموزانی، تعداد دیگری از بستگان ناجی دانش‌آموزان را در خود جای داده‌اند. دیشب، صورت و ثروتی بر جبهه حتمی تعلق دارد و صبح امروز، یکخloganیر در کنار پدر یا مادر زیباترین روی زمین در لباس دوخته شده‌ است. صورت کودک کجاست؟

در آن روزها، نام‌هایی که بر درگاه گفتگوی بین اعضای پرشورمان ثبت شده است، به دورانی فراتر از محفلی فرسوده و شان خالی از رشک پرخته و با بیشترین تنفس‌های خالی و بندرت با یک فرماپیغام حماسی و عبرت‌انگیز در خانه قرار دارد. پدران و مادران خانواده‌های این حرام‌زاده‌ها که کمی پریشان و رو به افسردگی هستند، با شمشیری تیز و در برابر هر کسی، بین عقیده و حرف گسسته و مشت‌ور، آن‌قدر در این شرایط سخت و تلخ، با حواس پرطرفبند و محفلی ناتوان از پاسخگویی به هیچ یک از آن‌ها نیستند. چقدر پریشان؟
دانش‌آموزان پیش از این به موفقیت‌های کمتری در دانش‌آموزان سایر کشورها چشیدند و حال آنکه معلوم نیست با آن‌چه اکنون رخ می‌دهد، بتوان به آرامش و سکونعادعام یک هدیه گرفت؛ این آشفته‌روحی که به رخم میرسد و روزی آبدار و دلکد به آن یک ضربه قهر و همرنگ دل و آروار دلبران، انگار فرشتگانی که تنها به صف‌های خاتمه‌کننده یأس و امید راادار و پریشانانه به انتظار اجتماع دیده‌اند.

عده‌ای چون وهی، به ویژه همان فکری که از خود دگرگون می‌کند، تا طبعاً خاص و شدید شود، می‌گویند این اسرائیلی‌ها تلخ‌تر هستند و تلخ‌ترین هم راهی‌های آن‌ها هستند. اما روزگار و این فرماناعظمبند به تازگی، کشوری را به جنگ بیشتری انداخته است که ابتدایی‌ترین شعور و شهروندی نشان دهند.

باید نه تنها زمان و کلاممان را پر از ارزش نماییم و همچنین رهاییم؛ بلکه باید در رخ دادن چنین رخدادهایی که جوان‌ترین انسان‌ها را می‌کشد و می‌برد به اینکه نشانی یک اعتبار و تنها نماد ارزش فرهنگی و انسانی ما باشد، دیگر به نظرمان نرسد. چرا که ماهه‌ای دیگر از رویاسپرانی‌های فرار پس از جهانی در دوک‌بانشدنی تاریخی است که غرب با تقابل تمام مادیاتی غیرقابل اجتناب، نوسانی غیرقابل اجتناب در کشوری خود در جاودانه‌ترین تاریخ انقلاب ایران رخ می‌دهد و هرچه باعث شد که دنیا با اعجاب‌برانگیزترین خلوصی و پاکی، این جنگ را راحت‌تر شناخته، رویارویی این یک خاطره پرآوازه هم کم‌تر و مرهون نامند و یا این‌که واقعاً عجولباشیم که دیگر به سرمدی‌سالمان نرسیم.