گسترش بی‌رویه محتوای روان‌شناسی غیررسمی در شبکه‌های اجتماعی، منجر به ظهور پدیده‌ای نوین در حوزه سلامت روان عمومی شده است که تحت عنوان خوددرمانی روانی از آن یاد می‌شود؛ این پدیده به‌ویژه در میان جوانانی که به دنبال بازشناسی هویت، کنترل اضطراب یا بهبود کارکردهای هیجانی هستند، رو به افزایش است و آن‌ها از ابزارهایی همچون کلیپ‌های کوتاه انگیزشی، تست‌های خودشناسی، نقل‌قول‌های مشاورنما یا اپلیکیشن‌های روان‌درمانگر استفاده و گمان می‌کنند که می‌توانند بدون نیاز به متخصص، مسائل روانی خود را تحلیل و حل کنند.

اما در نگاه اول، این روند شاید نشانی از افزایش سواد روانی به نظر برسد، اما در حقیقت، شاهد جایگزینی دانش علمی با اطلاعات سطحی و مشاوره تخصصی با تجربه‌گرایی خام هستیم؛ در بسیاری از موارد، افراد بر مبنای مشاهده محتوای ویدئویی یا خواندن پست‌هایی در شبکه‌های اجتماعی، اقدام به خودتشخیصی می‌کنند که این امر می‌تواند پیامدهای بسیار پرخطری به دنبال داشته باشد و برچسب‌زنی‌های نادرست، نه تنها منجر به اختلال در عملکرد روانی و اجتماعی می‌شود، بلکه فرد را در موقعیتی می‌گذارند که نسبت به وضعیت خود، دچار نوعی پیش‌داوری آسیب‌زا می‌شود و انگیزه خود برای جست‌وجوی ارزیابی واقعی از دست می‌دهد.

تشخیص تخصصی روان‌شناختی، نیازمند مصاحبه بالینی، سنجش ساختاریافته و تحلیل زمینه‌های زیستی، روانی و اجتماعی فرد است و از منظر روان‌شناسی رفتاری، یکی دیگر از آثار ثانویه خوددرمانی مجازی، پیدایش سبک جدیدی از اجتناب روانی است؛ بدین معنا که فرد به جای رویارویی واقعی با ریشه مسائل خود یا گفت‌وگوی بین‌فردی مؤثر، به استفاده افراطی از تکنیک‌های خام و شاید متضاد روی می‌آورد و این تکنیک‌ها نه‌تنها کارکردی ساختاری ندارد، بلکه گاهی به ایجاد حس تسلط کاذب منجر می‌شوند.

جریان خودیاری افراطی گاهی به سمت نوعی مسئولیت‌گریزی اجتماعی نیز می‌لغزد و برخی از محتواهای روانشناسی موجود در فضای مجازی، فرد را به شکلی افراطی به درون‌نگری تشویق می‌کند و این موضوع بدون در نظر گرفتن تأثیرات اجتماعی، اقتصادی یا فرهنگی بر سلامت روان انجام می‌شود و در نتیجه، مشکلاتی که نیاز به حل جمعی دارد، تبدیل به مسئله فردی می‌شود.

با این اوصاف، چالش‌های زیادی در این زمینه وجود دارد و از میان آنها، یکی از چالش‌های عمده در این راستا، تداخل بین آگاهی روانی و تشخیص روانشناختی است؛ به عنوان مثال، دانستن علائم افسردگی یا اختلال اضطراب به معنای داشتن آن‌ها نیست، اما بسیاری از کاربران فضای مجازی بدون ارزیابی حرفه‌ای، خود را برچسب‌گذاری می‌کنند و این موضوع می‌تواند استیگما را تقویت کند و درمان را به تعویق بیندازد.

از سوی دیگر، این وضعیتی است که در آن، روانشناس و مشاور خانواده می‌گوید: افراد به جای رویارویی واقعی با ریشه مسائل خود یا گفت‌وگوی بین‌فردی مؤثر، به استفاده افراطی از تکنیک‌های خام و شاید متضاد روی می‌آورد و این تکنیک‌ها نه‌تنها کارکردی ساختاری ندارد، بلکه گاهی به ایجاد حس تسلط کاذب منجر می‌شوند و مصرف محتواهای آگاهی‌بخش در فضای مجازی مفید است، اما به شرط اینکه همراه با سواد روانی، دید انتقادی و آمادگی برای کمک‌خواستن از متخصصان باشد و این نگاه به خوددرمانی و سلامت روان روانی،مانند این موضوع است که بجای رویارویی واقعی با ریشه مسائل خود یا گفت‌وگوی بین‌فردی مؤثر، به استفاده افراطی از تکنیک‌های خام و شاید متضاد روی می‌آورد و این تکنیک‌ها نه‌تنها کارکردی ساختاری ندارد، بلکه گاهی به ایجاد حس تسلط کاذب منجر می‌شوند.

از این رو، برای سلامت روانی نسل آینده، توسعه خط‌مشی‌های رسانه‌ای مبتنی بر روان‌شناسی علمی، به‌همراه گفتمان عمومی مسئولانه ضرورتی انکارناپذیر است و نکته آخر، این است که نسل جوان مستعد و علاقه‌مند است و کافی است زمینه‌ای فراهم شود که شور آگاهی آنها حفظ شود و از آسیب‌های ناشی از اطلاعات نادقیق نیز مصون بمانند و خط‌مشی‌های رسانه‌ای مورد نیاز برای سلامت روانی نسل آینده به مورد حمایت نیاز دارد.