گسترش دنیای جان ویک از طریق فیلم بالرین یا بالرینا یک نشانه‌ تکرارشونده در فرنچایزهای معاصر را تأیید می‌کند: وقتی یک شخصیت اسطوره‌ ای به نقطه‌ اشباع می‌ رسد و دیگر چیزی برای عرضه ندارد، اسپین‌آف‌ها به عنوان تلاش‌ هایی برای طولانی‌تر کردن تجربه‌ای ظاهر می‌شوند که پیش از این به اوج خود رسیده است. اما آنچه بالرین آشکار می‌ کند، تثبیت میراث چاد استاهلسکی کارگردان جاویک 1تا4 نیست، بلکه سقوط و اضمحلال است. این فیلم به کارگردانی لن وایزمن، به دور از کیمیاگری بصری که حماسه‌ اصلی را به معیاری برای سینمای اکشن مدرن تبدیل کرد، تکرار سطحی و بی‌اساس قوانین بازی‌ ای را ارائه می‌دهد که جان ویک بنا نهاده بود.

آنا د آرماس در نقش ایو ماکارو، پس از قتل پدرش جلوی چشمانش، در یک مدرسه‌ باله (آکادمی کشتار) پنهان شده و شروع به یادگیر فنون کشتار میکند تا پس از سالها به یک ماشین کشتار تبدیل شود. سال‌ ها بعد او که بدنبال انتقام از قاتلین پدرش است سرنخ هایی را در این زمینه پیدا کرده و تصمیم میگیرد تا برای انتقام از عاملین قتل پدرش اقدام کند…

اولین نشانه خستگی از نظر فیزیکی آشکار می‌ شود. سکانس‌های مبارزه در فیلم بالرین فاقد دقت وحشیانه‌ ای هستند که از ویژگی‌های جان ویک بود. در اینجا، به نظر می‌ رسد بدن‌ ها خود را پشت ضربات می‌کشند، گویی هنوز در حال آب کردن عضلات خود هستند. به بیان بهتر آنا د آرماس نمی تواند خشونت را آنگونه که کیانو ریوز به نمایش میگذاشت جلوه گر کند. در اولین سکانس شروع به کار ایو که در یک کلوپ شبانه در فضایی یخی است، فیلمساز تلاش می‌ کند تا ذهن بیننده را برای خشونت ذاتی شخصیت اول فیلم برای صحنه های بعدی آماده کند، ولی حتی ذره ای از دریای خشونت جان ویک را نداریم.

یکی از مهمترین مشکلات فیلم انتخاب آنا د آرماس است. او نه در چهره خشونتی دارد و نه می تواند خشن باشد. اندام نحیف و لاغر او نیز فقط به درد همان رقص باله می خورد نه یک قاتل حرفه ای و بیرحم. خیلی مضحک است وقتی میبینیم او با مردانی با هیکل های ورزیده مبارزه میکند و می تواند آنها را با مشت و لگد بزند. اگر کسی حتی یکبار با مشت به کیسه بوکس زده باشد میداند که ضربات بازیگری چون آنا د آرماس حتی توانایی کشتن پشه را ندارد. در قسمتی از فیلم که ایو در حال آموزش حرکات رزمی است مربی به او میگوید: “قواعد را عوض کن، سازگار شو و فریب بده، روی نقاط قوتت مانور بده، عین دخترها مبارزه کن” ما منتظریم ببینیم چه تغییر اساسی در ایو ایجاد می شود؛ اما دریغ از کمی تغییر؛ علت چیزپست؟ علت خود بازیگر است که با اندام و ظاهری مانکنی تلاش می کند در نقش یک قاتل ورزیده، حرفه ای و بیرحم ظاهر شود؛ البته او هر کاری از دستش بر می‌آید انجام می‌دهد، اما این اکشنِ دختری با اسلحه، زیادی کلیشه‌ای شده و اساسا نمی‌تواند به یاد ماندنی باشد.

حضور افتخاری کیانو ریوز، به جای گسترش دنیای داستان، بیشتر شبیه یک مانع روایی است. حضور او در فیلم، ایو را تقویت نمی‌ کند، بلکه او را تحت الشعاع قرار می‌ دهد. به جای اینکه به عنوان کاتالیزوری برای درگیری یا جایگزینی نمادین عمل کند، شخصیت او به عنوان یادآوری مداوم از آنچه این فیلم نیست عمل می‌کند: یک اسطوره جدید.

بزرگترین مشکل این است که جانب هیچ طرفی را نمی‌گیرد. این فیلم نه تکامل زیبایی‌ شناختی حماسه است و نه یک ساختارشکنی انتقادی. نه یک نقطه‌ گریز است و نه یک تفسیر مجدد. یک شبیه‌ سازی کم رمق است که جرات نمی‌ کند چیز جدیدی پیشنهاد دهد.

در نهایت، میتوان گفت بالرین یک اکشن کم مایه با بازی کسی است که اصلا نباید این فیلم را بازی میکرد.

پایان/

source