عصر متخصص همه چیزدان رفته است و دیگر امکان ندارد که مادر علم، یکی از این روز‌ها، چنین باشد که فرزند خود را «ذوالفنون» نامگذاری کند. هرگاه اینگونه فرزانگان به مسائل فرا تخصص خود گام می‌زنند و فقط بر دوش خصالشان جایی برای برداشت علم بیابند، از خطر لغزش‌های متدولوژیک غافل نمی‌مانند.

این خطا نیز در سخنان اخیر دکتر محسن رنانی مبرهن گشته و او می‌گوید: «چندهمسری و ازدواج فامیلی در سراسر خاورمیانه در طول دوران تاریخی گوناگون به تدریج تغییر کرده و روی ضخامت کورتکس مغزی، نوعی تحول ایجاد کرده که به یکباره در جمعیت اشاره شده، این سه واکنش منفی خلق شده‌اند: اشتیاق به تعامل، تعصبی، ابتلا به اختلالات عاطفی. در ایران این سؤال‌ها اثرات مذکور را بر پایه ضخامت کورتکس مورد پرسش قرار می‌دهد.»

حال نظر می‌نویسیم و در مورد این صحبت‌ها بر سر نگاه زیست‌گرایانه یا غرب‌گرایانه و بر اساس استدلال‌های بهتر، می‌ایستا فمانیم که بیانیه او را چگونه می‌توان پس از یک سهو لسان که حاصل دقت بالایی نبوده و با فهم تنها یک مورد باعث نمی‌شود که سوق را به صفات عام «مردم آریایی» اختصاص دهیم، و یا با تعمیم یک مطالعه‌ی تک سفیدپوست و بر اساس یک رویکرد مبتنی بر سالواوی جومانونی، یا فراموش کردن که کتاب اینجانب ده‌ها صفحه سیاه است! یا آنجا که او برای اثر این سه تعامل ساختاری واحد و اثرشان را احتمال یک رابطه‌است.