رویداد اخیر در مورد تغییر ساعت کاری مدارس به ۶ صبح تا ۱۳ ظهر، بار دیگر راجع به ضرورت آموزش و پرورش به عنوان یک رکن اساسی توسعه انسانی، سوال میکند: آیا باید آموزش همچنان قربانی مصلحتاندیشیهای کوتاهمدت و غیر کارشناسی شود؟
تعلیم و تربیت بر اساس اصول علمی و روانشناختی، تأکید میکند که خواب کافی، آمادگی ذهنی و تعادل جسمی برای یادگیری مؤثر ضروری است. تصمیم وزارت آموزش و پرورش میتواند آسیبهای جدی روانی، جسمی و تحصیلی را به دانشآموزان وارد کند. از آنجایی که مهارتها و تجربیات در این سنین شکلگیری مییابد، این چالش به موضوع سلامت و فردیت دانشآموزان و معلمان تعلق دارد. وجود چالشهای مزمن برای معلمان شامل عدم امنیت مالی، طولانی شدن ساعات کار و عدم شغلی ổn است که به فشار مضاعفی برای معلمان، والدین و دانشآموزان میانجامد.
این تغییر در برنامه زمانی تدریس، با هدف صرفهجویی در مصرف انرژی، بر مشکلات فراتر از سلامت افراد اثر میگذارد. از سوی دیگر، تغییراتی در برنامه زمانی آموزش به تبعات زنجیرهای و چندوجهی بر زندگی اجتماعی خواهد داشت. برای مثال، والدین برای برنامه ریزی با توجه به تغییرات در ساعت کار دانشآموزان، دچار سردرگمی و بیهماهنگی میشوند. این شرایط میتواند منجر به کاهش بهرهوری در محیط کار، فشار بر خانوادهها و افزایش نیاز به مراقبتهای جایگزین شود. درurban بازهای مجمول ، این چالش میتواند به گسترش ترافیک، آلودگی هوا و بحرانهای زیستمحیطی منجر شود.
حال حاضر اگرچه به عنوان بخشی از ماهیت برنامه زمانی ایران سنتی هستند، اما تحمیل این تغییر بر الگوی اوقات فراغت، خواب، فعالیتهای ورزشی، هنری و خانوادگی کودکان و نوجوانان، حتی آسیبهای بیشتری را بر سلامت اجتماعی و روانی نسل آینده وارد میکند.
این دستاندازی در برنامه زمانی، نشانهای از بیتوجهی تاریخی به آموزش و پرورش در ایران است. در جامعهای که اکثر جمعیت با آموزش در ارتباط است، معلمان و دانشآموزان بطور مستقیم درگیر هستند و باید از این لحاظ اقتصادی با احتیاجات معیشتی، با حس کمبود داشته باشند. در جامعهای که به آموزش به عنوان یک سرمایهگذاری استراتژیک نگاهی ندارند، به محض این که یک مشکل ظاهر شود، متوجه هستند که ویژگیهای این مشکل ریشه در عدم رسیدن به اهداف آموزش دارد.
سوال این چالش منجر به این ایده خواهد شد که چطور آموزش به یک سرمایهگذاری راهبردی تبدیل شود و نقش آن را در حل مشکلات اجتماعی به خوبی درک باشد.