به گزارش پایگاه خبری دانا،سرویس فرهنگ و هنر؛ «درگاه این خانه بوسیدنی است» داستانی از زنی است که در روزهای دفاع مقدس، به عنوان یکی از شیرزنان ایستادگی کرده است. این یادداشتها، خاطرات یک مادر از فرزندانش را روایت میکند؛ فرزندانی که بزرگ شدند، مرد شدند و به شهادت رسیدند. هر یک از آنها دنیایی از خاطرات و داستانها هستند. کتابی سرشار از روایتهای بارانی و آسمانی، با نگاهی ناب مادرانه.
این اثر به روایت جذاب و خواندنی بانو «فروغ منهی»، مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقیپور پرداخته که به قلم توانمند خانم زینب عرفانیان به تحریر درآمده است.
برشی از کتاب
دیگر مطمئن شدم چه به روزم آمده. خبری که چهل روز منتظر شنیدنش بودم، حالا داشت خفه ام می کرد. تنم از باد سرد پاییز سوزن سوزن می شد. در را بستم و داخل آمدم. خانه مان به نظرم خیلی خلوت آمد؛ سرد و خسته. سکوت مثل یک مار سیاه رویش چنبره زده بود. خودم را از پله ها بالا کشیدم. داغ خبر دلم را می چزاند. آرام نداشتم. دهانم خشک و تلخ شده بود. دوستم، خانم آقایی مهمانم بود. مبهوت نگاهم می کرد تا حرفی بزنم. زهرا و عزیز هم چشم به دهان من دوخته بودند. دلم نیامد چیزی بگویم. نمی توانستم بنشینم. دراز کشیدم. انگار روی فرشی از میخ بودم. همۀ سلول هایم درد می کرد. می لرزیدم. داشتم از درون متلاشی می شدم. خانم آقایی بالای سرم نشست: چرا این طوری می شی؟ بلند شدم نشستم. حالم بدتر شد. سرم روی تنم سنگینی می کرد. دوباره دراز کشیدم. آن لحظه فکر کردم جان دادن هم همین قدر سخت است. خانم آقایی از وضع من به گریه افتاد. دوست نداشتم مهمانم ناراحت باشد: چرا گریه می کنی؟ اشک هایش پشت هم می ریخت: به حال تو. چرا اینجوری می کنی؟…
source