روانشناسی علمی است که به مطالعه فرایندهای ذهن و روان انسان مثل افکار، هیجانها و رفتار میپردازد اما چطور میتوان این فرایندهای ذهنی را به شکل تجربی مطالعه کرد؟ چطور ممکن است باورهای انسان را مورد آزمایش قرار داد یا هیجانها را اندازه گرفت؟ تمامی این سوالها توسط روانشناسی تجربی پاسخ داده میشود چراکه به کمک این رویکرد، میتوان روانشناسی را به شکل علمی تجربی و قابل آزمایش درآورد. در این مقاله ابتدا توضیح دادیم روانشناسی تجربی چیست و چه موضوعاتی را در بر میگیرد. سپس، معتبرترین روشهای تحقیق در روانشناسی تجربی را بیان کردیم. در گام بعدی، تاریخچه و معروفترین دانشمندان این رویکرد را معرفی کردیم و در آخر، چند تا از آزمایشهای مهم این رویکرد را بهطور خلاصه توضیح دادیم.
روانشناسی تجربی چیست؟
«روانشناسی تجربی» (Experimental Psychology) به آزمایش نظریهها در زمینه افکار، هیجانها و رفتار انسان میپردازد. کلمه «تجربی» در اینجا به این معنی است که در این رویکرد از روانشناسی، درست مانند علوم تجربی، پس از شکلگیری فرضیه، آزمایشهایی کنترل شده بر روی گروهی از شرکتکنندگان اجرا میشود؛ یعنی گروهی شرکتکننده در معرض محرک خاصی قرار میگیرند و رفتار آنها به عنوان نتیجه آزمایش (معمولا به شکل متغیر کمی) اندازهگیری میشود. سپس، نتیجه این گروه با نتایج گروههایی که در معرض محرکی خنثی یا محرکهای دیگر بودهاند، مقایسه میشود.
همانطور که اشاره کردیم، روانشناسی تجربی بیش از اینکه یک شاخه در روانشناسی باشد، نوعی رویکرد تحقیقی است و اغلب شاخههای دیگر روانشناسی مثل روانشناسی شناختی، روانشناسی فیزیولوژیک، روانشناسی رفتارگرا و… را در بر میگیرد. بهطور کل، در هر بخش از روانشناسی که بتوان آزمایش و پژوهش انجام داد، با روانشناسی تجربی سر و کار داریم. این شاخه طیف گستردهای از موضوعات رفتاری از جمله هیجانها، ادراک، توجه، حافظه، شناخت و عواطف را در بین انسانها و حیوانات بررسی میکند.
سه اصل اساسی در روانشناسی تجربی کدامند؟
مطالعات و آزمایشهایی که در حیطه روانشناسی تجربی شکل میگیرند، باید حداقل از سه اصل اساسی تجربهگرایی، ابطالپذیری و علیتگرایی پیروی کنند.
- تجربهگرایی: تجربهگرایی به این معنی است که روانشناسی تجربی علمی صرفا نظری نیست، بلکه به جمعآوری دادههایی میپردازد که میتوانند مورد آزمایش قرار بگیرند.
- ابطالپذیری: «کارل پوپر» (Karl Popper)، فیلسوف علم قرن بیستم، میگوید «یک نظریه تنها در صورتی علمی است، که راهی برای رد کردن آن وجود داشته باشد». روانشناسی تجربی نیز از این اصل پیروی میکند، یعنی باید امکان باطل شدن نظریههایی که مورد آزمایش قرار میگیرند، وجود داشته باشد.
- علیتگرایی: علیتگرایی به این موضوع اشاره میکند که هر رویدادی به علت خاصی رخ میدهد. در مورد حالتهای روانی، علیتگرایی به این معنی است که مغز به محرکهایی ویژه، پاسخ خاصی میدهد که قابل پیشبینی هستند.
انواع روشها در روانشناسی تجربی
ذهن انسان پیچیدگیهای بسیاری دارد. در نتیجه، مطالعه تجربی و منظم روان انسان کاری بسیار چالشبرانگیز به نظر میرسد. عوامل بسیار متعددی در نحوه تفکر، رفتار و هیجانهای ما تاثیر میگذارند، پس چطور میتوان نقش هر یک از این عوامل را بررسی کرد؟
روانشناسان تجربی از انواع روشها و ابزارهای تحقیقاتی مختلف برای بررسی رفتار انسان استفاده میکنند. این روشها شامل آزمایش کردن، مطالعات همبستگی، مشاهده طبیعی و «مطالعههای موردی» (Case Study) میشود که در ادامه به معرفی مختصر هر کدام از آنها به همراه مزایا و معایب آنها پرداختهایم.
آزمایش در روانشناسی تجربی
از آزمایشهای کنترلشده برای یافتن روابط علت و معلولی بین متغیرها استفاده میشود. بهطور خلاصه میتوان گفت برای انجام آزمایش در ابتدا باید یک فرضیه داشته باشیم. فرضیه حدسی منطقی و آزمایشپذیر برای تبیین یک پدیده است. سپس باید «متغیرهای مستقل» (Independent Variables) و «متغیرهای وابسته» (Dependent Variable) خود را به شیوه علمی مشخص و تعریف کنیم.
در گام بعدی، باید شرکتکنندگان را بهطور تصادفی انتخاب کنیم تا سوگیری و اشتباه را به حداقل برسانیم. پس از آن، متغیرهای مستقل را تغییر دهیم و متغیرهای وابسته را اندازهگیری کنیم. در آخر، باید اندازهگیریهای به دست آمده از گروههای آزمایش را با نتایج «گروه شاهد» (Control Group) مقایسه کنیم تا بتوانیم به نتایج معتبری دست یابیم. دقت کنید که آزمایش باید قابل تکرار و همچنین قابل ابطال باشد.
متغیر وابسته و مستقل چیست؟
معمولا در آزمایش چند گروه وجود دارد که در تمامی ویژگیها، جز یک متغیر مشابه هستند. متغیری که یکسان نیست و توسط آزمایشگر تغییر میکند، متغیر مستقل نامیده میشوند. متغیرهای دیگری که میخواهیم اثر متغیر مستقل بر آنها را بسنجیم، متغیرهای وابسته هستند.
به عنوان مثال، افرادی که از نظر سن، سلامت جسمانی، وضعیت روانی، سطح اجتماعی و… در شرایط یکسانی قرار دارند، میتوانند به سه گروه تقسیم شوند و در زمان یکسان، در سه اتاق کاملا یکسان قرار بگیرند. تنها تفاوت سه اتاق این است که در یک اتاق نور قرمز، در یک اتاق نور سبز و در اتاق دیگر نور طبیعی سفید وجود دارد. سپس برانیگختگی جسمانی-روانی افراد به کمک متغیرهایی از جمله سرعت تنفس، ضربان قلب و… سنجیده میشود تا بتوان اثر رنگ نور بر برانگیختگی جسمانی-روانی انسان را بررسی کرد. در این آزمایش رنگ نور متغیر مستقل است و سرعت تنفس و ضربان قلب به عنوان متغیر وابسته در نظر گرفته میشوند.
گروه شاهد چیست ؟
همواره در آزمایشها یک گروه به عنوان گروه شاهد وجود دارد. گروه شاهد گروهی است که در معرض محرک خاصی قرار نمیگیرد یا در معرض محرکی خنثی است. در مثال فوق، گروهی که در اتاقی با رنگ نور طبیعی سفید قرار دارد، گروه شاهد نامیده میشود.
فرض کنید میانگین تپش قلب افراد در اتاق با نور قرمز رنگ ۹۵ ضربه در دقیقه باشد. اگر گروه شاهد وجود نداشته باشد، چطور میتوانیم متوجه شویم که این عدد زیاد یا کم است؟ اما وقتی میبینیم که میانگین تپش قلب در اتاق با نور سفید 85 ضربه در دقیقه است، متوجه میشویم که در اتاق با نور قرمز، تپش قلب افراد افزایش یافته. در انتهای هر آزمایش باید نتایج حاصل از گروههای دیگر با نتایج گروه شاهد مقایسه شود تا بتوانیم آنها را به درستی تفسیر کنیم.
مزایا و معایب روش آزمایش در روانشناسی تجربی
از مزایای آزمایش کردن این است که میتواند روابط علت و معلولی را تبیین کند اما این روش معایبی نیز دارد. همانطور که اشاره شد، شرکتکنندههای یک آزمایش باید بیشترین یکسانی را با یکدیگر داشته باشند زیرا باید بتوانیم به جز متغیر مستقل، دیگر متغیرها را ثابت نگه داریم اما در علم روانشناسی معمولا چنین کاری بسیار سخت است. انسانها تفاوت بسیاری با یکدیگر دارند و در ذهن هر کدام متغیرهای بسیاری وجود دارد که نمیتوان آنها را کنترل کرد.
از سوی دیگر، انسانها میدانند که در آزمایش تحت نظر آزمایشگر هستند و ممکن است رفتار آنها در آزمایشگاه مصنوعی باشد. برای مثال، قطعا رفتار یک مادر با فرزند خود در آزمایشگاه بسیار مهربانانهتر از چیزی است که در خانه اتفاق میافتد.
مشاهده طبیعی در روانشناسی تجربی
«مشاهده طبیعی» (Naturalistic Observations) به پژوهشگران اجازه میدهد تا افراد را در محیطهای طبیعی زندگی خود تماشا کنند. همانطور که گفتیم گاه رفتار انسانها در آزمایشگاه مصنوعی است و مطابق واقعیت نیست اما به کمک مشاهده طبیعی، میتوان رفتار واقعی انسانها را بررسی کرد.
یک مثال از مشاهده طبیعی این است که پژوهشگری که میخواهد به بررسی ارتباط رفتارهای اضطرابی کودکان با سختگیری مادران بپردازد، میتواند رفتارهای کودکان و مادران در یک زمین بازی واقعی را مورد مطالعه قرار دهد.
مزایا و معایب روش مشاهده طبیعی در روانشناسی تجربی
در این روش شرکتکنندگان مطلع نیستند که مورد بررسی قرار گرفتهاند، بنابراین برخلاف آزمایشهای آزمایشگاهی، با رفتارهای طبیعی انسانها سر و کار داریم اما درصد اطمینانی که در آزمایش وجود دارد، در مشاهده طبیعی وجود ندارد. متغیرهای تاثیرگذار بسیاری وجود دارد که ممکن است آزمایشگر متوجه آنها نشود. در نتیجه، این روش نمیتواند روابط علت و معلولی را با قطعیت بیان کند.
مطالعه موردی در روانشناسی تجربی
استفاده از روش مطالعه موردی، به دانشمندان علم روانشناسی اجازه میدهد تا بر روی یک فرد یا گروهی از افراد، به شکلی عمیق مطالعه کنند. چنین مطالعاتی اغلب در مواردی انجام می شود که آزمایش امکان پذیر نیست. مثلا زمانی که فردی تجربه خاص و نادری را داشته که ممکن نیست در آزمایشگاه تکرار شود، دانشمندان مطالعه موردی را انتخاب میکنند.
برای مثال در سال ۱۸۴۰ فردی به نام «فینیاس گیج» (Phineas Gage) در محل کار دچار سانحه شد و جسمی به فلزی به جمجمه و مغز او وارد شد. فینیاس آسیب شدیدی ندیده بود و زنده ماند اما پس از این سانحه، شخصیتش تا حدودی تغییر کرد و به شدت پرخاشگر شد. نه به کمک آزمایش میتوان شرایط فینیاس را تکرار کرد و نه مواردی مثل فینیاس آنقدر زیاد هستند که به کمک مطالعات آماری بتوان آنها را بررسی کرد، تنها راه مطالعه موضوعاتی مثل مورد فینیاس گیج مطالعه موردی است.
مزایا و معایب مطالعه موردی در روانشناسی تجربی
همانطور که اشاره کردیم، به کمک مطالعه موردی میتوان مواردی که نیازمند مطالعه بسیار عمیق و زمانبر هستند و همچنین، موارد تکرارناپذیر را مطالعه کرد اما بهخاطر اینکه معمولا مطالعه موردی قابلیت تکرار ندارد و جامعه آماری کوچکی را در بر میگیرد، به سختی میتوان نتایج آن را به کل جامعه تعمیم داد و در مورد همه صادق دانست.
مطالعات همبستگی در روانشناسی تجربی
تحقیقهای همبستگی پژوهشگران را قادر میسازد تا ارتباط بین متغیرهای مختلف را برای کنند، این ارتباط میتواند با نسبتهای متفاوت به شکل مستقیم یا معکوس باشد. مثلا پژوهشگران میتوانند به کمک همبستگی مشخص کنند که میزان وقت گذراندن در بازیهای رایانهای خشونتآمیز با شدت رفتار خشن نوجوانها ارتباط مستقیم دارد اما در این شکل از مطالعه مشخص نیست که بازیهای خشونتآمیز باعث رفتار خشن نوجوانان میشوند یا نوجوانهایی که رفتارهای خشنتری دارند بیشتر به انجام بازیهای خشونتآمیز رو میآورند.
مزایا و معایب مطالعات همبستگی در روانشناسی تجربی
در زمینه مسائل روانشناسی معمولا متغیرهای زیادی وجود دارند و بسیاری از متغیرها را نمیتوان به حد لازم کنترل کرد تا این مسائل در آزمایشگاه بررسی شوند. مثلا از نظر اخلاقی شما نمیتوانید از نوجوانان بخواهید تا ساعات مشخصی را به بازیهای خشونتآمیز بگذرانند (متغیر مستقل) تا اثر آن را بر رفتارشان بسنجید (متغیر وابسته) اما در مطالعات همبستگی معمولا رفتار طبیعی افراد سنجیده میشود تا ارتباط دو متغیر مشخص شود.
همچنین، انجام آزمایش در جامعه آماری بزرگ هزینه و زمان زیادی میطلبد. به زحمت میتوان هزار نوجوان را به دقت در آزمایشگاه تحت نظر گرفت اما میتوان دادههای همبستگی این جمعیت را بررسی کرد. از معایب روش همبستگی این است که همبستگی نمیتواند ارتباط علت معلولی بین متغیرها را مشخص سازد و معلوم نیست کدام متغیر منجر به ایجاد تغییرات در دیگری شده است.
استفاده از علم آمار
روانشناسی تجربی راهی برای ورود علم ریاضی و آمار به روانشناسی شد، به طوری که امروزه اکثر فرضیههای روانشناسی به کمک آزمونهای آماری و آمار استنباطی مورد آزمایش قرار میگیرند. آزمون T، آزمون کای ۲) و ANOVA و… از جمله این آزمونها هستند. پژوهشهای آماری معمولا دقت بالایی دارند، جامعه آماری بزرگی را در بر میگیرند و قابل تعمیم به جامعه هستند.
مطالعات آماری اغلب به شکل مقطعی یا طولی دیده میشوند. در مطالعههای مقطعی، پژوهشگر ارتباط متغیرهای ویژهای را در زمان مشخصی با یکدیگر بررسی میکند. مثلا ارتباط بین بازیهای رایانهای خشونتآمیز و رفتارهای خشن نوجوانان، یک مطالعه مقطعی است. در مطالعات طولی، پژوهشگران برای برهه زمانی خاصی (چند ماه تا چندین سال) شرکتکنندگان آزمایش را زیر نظر میگیرند و تغییرات متغیرها را در طول زمان بررسی میکنند. بررسی ارتباط بین رفتارهای دلبستگی در کودکی و رفتارهای ناسازگار در نوجوانی میتواند نوعی مطالعه طولی باشد.
آزمونهای روانسنجی
رفتار انسان قابل مشاهده و اندازهگیری است اما چطور میتوان هیجانها و افکار انسان را بررسی کرد؟ یکی دیگر از مباحث مهمی که روانشناسی تجربی به آن شکلی معتبر بخشید، علم روانسنجی است.
در علم روانسنجی به کمک روشهای مطمئن آماری، پرسشنامههایی با پایایی و روایی کافی تهیه میشوند که میتوانند هیجانها و افکار انسان را نیز به شکل کمی بررسی کنند. برخی از این پرسشنامهها مثل «پرسشنامه چند فازی مینهسوتا ۲» ( Minnesota Multiphasic Personality Inventory 2 |MMPI-2) و «پرسشنامه بالینی چند محوری میلون» (Millon Clinical Multiaxial Inventory | MCMI) به حدی معتبر هستند که در تشخیصهای بالینی مورد استفاده قرار میگیرند.
تاریخچه روانشناسی تجربی
مانند هر رشته علمی دیگری، سخت است که بگوییم روانشناسی تجربی دقیقا از چه نقطه و توسط چه کسی شکل گرفته است. دانشمندانی از جمله «ویلیامز جیمز» (William James)، «استنلی هال» (Stanley Hall)، «هرمان ابلینگهاوس» (Hermann Ebbinghaus) و… در پیشروی روانشناسی تجربی نقش داشتند. با این حال، مهمترین کسانی که میتواند به عنوان موسس روانشناسی تجربی شناخته شوند، «گوستاو فخنر» (Gustav Fechner) و «ویلهم وونت» (Wilhem Wundt) هستند. فخنر در دهه 1830 به علت آزمایشهای خود در زمینه ادراک به شهرت رسید. بدون شک بدون تلاشهای فخنر، روانشناسی تجربی در آن زمان بهوجود نمیآمد.
گوستاو فخنر، ارنست وبر و آزمایشهایی در زمینه ادراک
فخنر به بررسی رابطه بین شدت فیزیکی یک محرک و تفسیر روانی انسانها از آن علاقهمند بود. یکی از مهمترین مفاهیمی که فخنر بر آن متمرکز بود «آستانه روانی» (Sensory Threshold) است. دو نوع آستانه روانی وجود دارد: «آستانه مطلق» (Absolute Threshold) و «آستانه تفاوت» (Differential Threshould).
آستانه مطلق
آستانه مطلق به کمترین حدی از یک محرک گفته میشود که برای یک فرد محسوس است. مثلا آستانه بینایی انسان برابر با شعله شمعی است که در شبی صاف و تاریک از فاصله ۸۴٫۸۲ کیلومتری دیده شود. برای تعیین آستانه مطلق، پژوهشگران گروهی از محرکهای نزدیک به آستانه (تعدادی نور کم سو با شدتهای مختلف) را انتخاب کرده و به طور تصادفی به شرکتکنندگان نشان میدهند. از آنجا که قدرت تشخیص شرکتکنندگان با یکدیگر تفاوت دارد، شدتی که پنجاه درصد از شرکتکنندگان قادر به تشخیص آن باشند، به عنوان آستانه مطلق شناخته میشود. محرکهایی که شدتی کمتر آستانه مطلق داشته باشند، به عنوان محرک زیر-آستانهای شناخته میشوند و تنها در ناخودآگاه میتوانند پردازش شوند.
آستانه تفاوت
آستانه تفاوت به معنی حداقل تفاوتی است که دو محرک باید با هم داشته باشند، تا به عنوان دو محرک متفاوت شناسایی شوند. به بیانی دیگر، آستانه تفاوت یعنی میزان شدتی که یک محرک باید تغییر کند، تا یک شخص قادر به تشخیص تغییر آن باشد. برای مثال، اگر دمای اتاقی را تنها 1 درجه تغییر دهیم، احتمالا کسی متوجه آن نخواهد شد اما اگر دمای اتاق را 5 درجه کم یا زیاد کنیم، اکثر افراد این تغییر را حس میکنند یا اینکه میزان غلظت نمک در یک محلول باید 20 درصد افزایش یابد تا اشخاص متوجه شوند شوری آن افزایش یافته.
ارنست وبر و قانون وبر
پیش از فکنر، دانشمندی به نام «ارنست هاینریش وبر» (Ernst Heinrich Weber) بر روی آستانه مطلق و آستانه تفاوت تحقیق میکرد. او وزنههایی را به دست آزموندهندگان میداد تا آنها را از روی زمین بلند کنند و متوجه شد که کمترین تفاوت محسوس در تمام آزمایشها ثابت نیست، بلکه کسر ثابتی از وزن وزنهها است. برای مثال، آزموندهندگان تفاوت وزنه ۴۰ گرمی و ۴۱ گرمی را میفهمیدند اما تفاوت وزنه ۱۶۰ گرمی و ۱۶۱ گرمی را متوجه نمیشدند. در وزن ۱۶۰ گرم، وزنه دوم باید حداقل ۱۶۴ گرم باشد تا شرکتکنندگان بتوانند آن را به عنوان وزن متفاوتی شناسایی کنند.
این آزمایش نشان داد که آنچه که به صورت فیزیکی وجود دارد و آنچه که از نظر روانشناختی تجربه میشود، یکسان نیست و منجر به شکلگیری «قانون وبر» (Weber’s Law) شد. طبق قانون وبر، کمترین تفاوت محسوس برابر با کسر ثابتی از محرک معیار است. این کسر برای محرکهای گوناگون متفاوت است. مثلا برای شدت نور، برابر با ۸ درصد، برای شدت صوت ۵ درصد و برای وزنههایی که از زمین برداشته شوند، ۲ درصد است.
گوستاو فخنر و قانون وبر-فخنر
فخنر نیز همچون ارنست به ارتباط بین دریافتهای حسی-فیزیکی بدن و ادراک روانشناختی آنها علاقه داشت. او حوزهای از روانشناسی به نام «فیزیکروانشناسی» (Psychophysics) را بهوجود آورد که این دسته از آزمایشها در آن جای میگیرند. او به کمک قانون وبر و مجموعه محاسبات ریاضی، به قانون وبر-فخنر دست یافت:
$$s = k log R$$
در اینجا S نشانگر تغییر در ادراک حسی، K برابر مقدار ثابت کسر در قانون وبر و R برابر میزان محرک معیار و اولیه است. قانون وبر-وخنر نشان میدهد که برای اینکه ادراک ما از یک محرک به صورت عددی افزایش یابد، مقدار محرک باید به شکل لگارتیمی و هندسی بالا برود.
ویلهم وونت و اولین آزمایشگاه روانشناسی تجربی
ویلهم وونت کسی است که به طور رسمی به عنوان «پدر روانشناسی تجربی» شناخته میشود. او اولین آزمایشگاه رواشناسی تجربی را به همراه یک مجله علمی در این زمینه تاسیس کرد و در نهایت، این رویکرد را به عنوان یک شاخه رسمی از روانشناسی علمی معرفی کرد. همچنین، وونت اولین کتاب درسی روانشناسی تجربی به نام «اصول روانشناسی فیزیولوژیکی» (Grundzüge Der Physiologischen Psychologie) را منتشر کرد. در این کتاب کلمه «فیزیولوژیک» تقریبا به معنی «تجربی» به کار رفته شده بود.
وونت معتقد بود دروننگری محض که توسط برخی از روانشناسان به کار میرفت، نمیتواند دقیق و معتبر باشد زیرا کسی نمیتواند فرایندهای روانی درون خود را بهطور دقیق شرح دهد اما دروننگری تجربی مثل کاری که ارنست و فخنر انجام دادند، از لحاظ علمی معتبر است. همانطور که توضیح دادیم، ارنست و فخنر تنها از شرکتکنندگان سوالاتی میپرسیدند که به «بله» و «خیر» ختم میشد و توصیف فرایند درونی نبود.
عناصر ذهن از نظر وونت: حسها و احساسها
وونت معتقد بود فرایندهای ذهنی از عناصر گوناگونی و قابل شناسایی تشکیل شدهاند. به عقیده او، تجربههای ذهنی به «حسها» (Sensentions) و «احساسها» (Feelings) تقسیم میشوند. حس زمانی رخ میدهد که یک اندام حسی (مثل چشم، گوش، پوست) پیامی دریافت کند و هر حس خود دارای سه مولفه زیر است.
- «بعد» (Modality): مثل چشایی، شنوایی، لامسه و… .
- «شدت» (Intensity): مثلا یک صدا چقدر بلند است، یک کیک چقدر شیرین است و… .
- «کیفیت» (Qualities): کیفیت حاصل تحلیل بیشتر یک حس است. مثلا حس بینایی را میتوان بر حسب نوع و غلظت رنگ توصیف کرد.
به عقیده وونت هر حس همواره با یک احساس همراه است که میتواند خوشایند یا ناخوشایند باشد. برای مثال برخی صداها احساس خوشایندی بیشتری ایجاد میکنند و دلنوازترند اما برعکس، برخی از صداها میتوانند آزاردهنده باشند.
برخی از معروفترین آزمایشها در روانشناسی تجربی
روانشناسی تجربی شامل آزمایشهای معروف بسیاری است. آزمایشهای فخنر، آزمایش آلبرت کوچولو، آزمایش گوریل نامرئی، اثر استروپ، آزمون خطزنی تولوز، آزمون انطباق اش، آزمایش تاثیر آگاهی بر عملکرد و… همگی میتوانند در زمره معروفترین آزمایشهای این رویکرد قرار بگیرند. در ادامه «آزمون انطباق اش» و آزمایش تاثیر آگاهی بر عملکرد به عنوان نمونه توضیح داده شدهاند.
آزمایش انطباق اش
در سال ۱۹۵۱، دانشمندی به نام «سولومون اش» (Solomon Asch) نشان داد که چطور تاثیر فشار گروهی میتواند مردم را وارد کند تا آنچه را که به راستی باور ندارند، بیان کنند. در این آزمایش هر شرکتکننده در یک گروه هفتنفره قرار گرفت که به جز خود او، تمامی شش نفر دیگر، بازیگرانی بودند که توسط «اش» استخدام شدند.
به شرکتکنندهها گفته شد که این آزمایش، نوعی آزمون ادراکی است که در آن طول خطوط با هم مقایسه میشوند. مانند تصویر بالا، مجموعهای از خطوط به شرکتکنندهها نشان داده شد که سه خط روی یک کارت و یک خط روی کارت دیگری قرار داشت. آنها باید خطوط را با هم مقایسه میکردند و میگفتند که کدام از سه خط، از نظر طول اندازه شبیه خط منفرد است. پاسخ این سوال کاملا واضح است و در آزمایشهای فردی، تمام شرکتکنندگان پاسخ صحیح را بیان کردند.
در آزمایشهای گروهی، شش بازیگردان که در هر گروه قرار داشتند، یکی از پس از دیگری پاسخ به وضوح اشتباهی را به عنوان پاسخ درست، بلند بیان میکردند. در چنین حالتی، چهل درصد از شرکتکنندگان که پیش از این پاسخ درست را تشخیص داده بودند، پاسخ اشتباه را انتخاب کردند. این آزمایش نشان میدهد چطور اعمال و باورهای ما میتواند از محیطی که در آن قرار میگیریم، تاثیر بگیرد و تغییر کند. آزمایش اش یکی از مهمترین آزمایشها در زمینه روانشناسی تجربی اجتماعی است. از آزمایشهای مشابه آزمایش انطباق اش، میتوان آزمایش میلگرم را نام برد.
تأثیر آگاهی از نتایج بر عملکرد
هنگامی که میخواهیم مهارتی را فرا بگیریم، آیا تمرین کردن مهمتر است یا بازخورد گرفتن؟ این سوالی است که ذهن دانشمندان را مشغول کرده بود و برای رسیدن به پاسخ آن، آزمایشی ساده طراحی کردند. انجام این آزمایش به چند برگ کاغذ با خطکشی میلیمتری، دو عدد خطکش، یک چشمبند و یک مداد نیاز دارد.
در بخش اول آزمایش، یکی از خطکشها بر روی ضلع پایینی کاغذ و خطکش دوم، ده سانتیمتر بالاتر از خطکش اول به موازات آن قرار میگیرد. چشمهای آزمودنی با چشمبند بسته میشود و به آزمودنی (راست دست) گفته میشود که باید با دست چپ خود خطکش دوم را نگه دارد. سپس، با توجه به اینکه فاصله بین دو خطکش ده سانتیمتر است، ده خط ده سانتیمتری رسم کند. طی این مرحله آزمایشگر هیچ بازخوردی به آزمودنی ارائه نمیدهد و پس از رسم خطوط، بدون اینکه آزمودنی بتواند خطها را ببیند، کاغذ را عوض میکند.
در بخش دوم آزمایش، آزمودنی باید بیست خط ده سانتیمتر را بدون وجود خطکش دوم رسم کند. حین این مرحله از آزمایش نیز آزمودنی خطها را نمیبیند اما پس از رسم هر خط، طول خط به آزمودنی گفته میشود. یعنی به او بازخورد ارائه میدهیم. در بخش سوم آزمایش، مرحله اول تکرار میشود. به عنوان گام آخر، طول خطهایی که در سه مرحله کشیده شده است، اندازهگیری میشوند و با یکدیگر مقایسه میشوند.
نتایج این آزمایش نشان میدهد که میانگین طول خطهایی که در مرحله دوم و سوم کشیده میشود، به عدد ده نزدیکتر است. این موضوع نشان میدهد که ارائه بازخورد (مرحله دوم) بیشتر از تمرین کردن صرف (مرحله اول) بر روی عملکرد آزمودنی تاثیر دارد و آگاهی از نتایج بر روی عملکرد آزمودنی تاثیر میگذارد. از نتایج این آزمون در روانشناسی تربیتی استفاده میشود.
جمعبندی
روانشناسی تجربی رویکردی در روانشناسی است که این علم را به علمی تجربی و قابل آزمایش تبدیل میکند. تمامی مباحثی که در این رویکرد بیان میشوند، باید از سه اصل اساسی تجربهگرایی، ابطالپذیری و علیتگرایی پیروی کنند. مهمترین روشهای پژوهش در روانشناسی تجربی آزمایش کردن، مشاهده طبیعی، مطالعه موردی و مطالعههای همبستگی هستند. از روشهای آماری و آزمونهای روانسنجی نیز در این شاخه استفاده میشود.
دانشمندانی چون «فخنر» و «وونت» به عنوان موسسهای روانشناسی تجربی شناخته میشوند. فخنر به ارتباط محرکهای فیزیکی و پردازش روانی انسان از آنها علاقهمند بود و قانون وبر-فخنر را بیان کرد. وونت نیز اولین آزمایشگاه رسمی روانشناسی تجربی را تاسیس کرد و سعی داشت فرایندهای روانی را به عناصر خود مثل حس و احساس تجزیه کند. بعد از فخنر و وونت نیز دانشمندان دیگری به فعالیت در این زمینه ادامه دادند و آزمایشهایی مهمی انجام دادند که از جمله مشهورترین آنها میتوان آزمایش انطباق اش و آزمایش تاثیر آگاهی از نتایج بر عملکرد را نام برد.
source