در این باره با محمدرضا نوروزپور، مدیرعامل سابق ایرنا و نویسنده و مدرس حوزه رسانه، گفت‌وگو کردیم؛

با وجود اعتراض‌های گسترده مردم کشورهای مختلف چه چیزی باعث می‌شود رسانه‌های جریان اصلی غرب سمت اسرائیل بایستند؟

سوگیری رسانه‌های جریان اصلی غرب به نفع اسرائیل دلایل مختلفی دارد ولی عمده آنها ریشه در پول، لابی و ایدئولوژی دارند. یهودی‌ها به غیر از یک یا دو فرقه از آنها که مخالف صهیونیسم هستند، باقی از قدرتِ لابی فوق‌العاده‌ای در امریکا برخوردارند و همه را در راه اسرائیل به کار می‌گیرند. آنها پول زیادی هم دارند و سهامدار عمده رسانه‌های بزرگ هستند و در القای ایدئولوژی خود به جامعه مذهبی هم تبحر زیادی دارند. همین جریان مسیحیان صهیونیست یا اوانجلیست بخش عمده‌ای از تصورات مذهبی و عقیدتی جامعه مذهبی امریکا نسبت به اسرائیل و فلسطین را شکل می‌دهند که بستر این کار رسانه است. در مجموع آنها همه این ظرفیت عظیم را به پای اسرائیل آورده‌اند و هر کسی را که از این طریق همسو شد، پاداش می‌دهند و هر کسی که مسیر دیگری را برگزیند، تنبیه و حذف می‌کنند. این رویه نوعی خودسانسوری نهادینه شده در رسانه‌ها پدید آورده است و آنها خود به خود می‌دانند که باید چه بگویند و چه نگویند.
به هرحال همان‌طور که گفتم پول، لابی و ایدئولوژی در جریان است و اساساً همین سه عامل، سازنده جریان‌های رسانه‌ای عمده امریکا هستند. پول و لابی در امریکا یک عامل بسیار مهم در پیشبرد امور کلان است. درباره لابی و قدرت لابی‌گرها در امریکا ضرب‌المثل و نقل‌های شنیدنی فراوان است. بعضاً معتقدند که با لابی می‌شود بهشت و جهنم افراد را نیز تغییر داد. یهودی‌ها لابی‌گرهای خیلی قوی و ذی‌نفوذی هستند و یکی از اصلی‌ترین عرصه‌های لابی‌گری هم رسانه است. لذا اگر شما به ترکیب مدیریتی عمده رسانه‌های جریان اصلی و حتی شرکت‌های مرتبط با سرگرمی و افکار عمومی در امریکا نگاه کنید یا کلاً متعلق به یهودیان است یا سهامداران عمده آن را چهره‌های یهودی سرشناس طرفدار اسرائیل تشکیل می‌دهند. اصولاً یهودی‌ها علاقه زیادی به رسانه دارند چرا که یکی از اصلی‌ترین ابزار لابی و اعمال فشار بر سیاستمداران، قانونگذاران و گروه‌های هدف و افکار عمومی است. عمده رسانه‌های جریان اصلی که نوآم چامسکی از آنها با عنوان رسانه‌های شرکتی نام می‌برد که تداعی‌کننده وابستگی آنها به پول و قدرت است، تحت تأثیر لابی صهیونیست‌ها و یهود هستند.
از سوی دیگر همین جریان پول و لابی در چند دهه گذشته توانست از درون جریان مسیحیت پروتستان، فرقه کم‌جمعیت و کم‌پیرو اوانجلیسم یا مسیحیت تبشیری را که بعضاً در حمایت از صهیونیسم از خاخام‌های اسرائیل هم تندتر هستند به جریان اصلی مذهبی در امریکا تبدیل کند تا جایی که از میان آنها رئیس جمهور و وزیر خارجه و مقامات ارشد ایالات متحده امریکا بیرون آمدند. امروزه این افراد با عنوان مسیحیان صهیونیست شناخته می‌شوند که در کنار دو عامل قبلی یعنی پول و لابی دلیل دیگری بر چرایی طرفداری رسانه‌های جریان اصلی امریکا از اسرائیل محسوب می‌شود. طرفداری این دسته از اسرائیل به‌دلیل باورهای مذهبی است که نسبت به ظهور حضرت عیسی مسیح و رستگاری در آخرالزمان دارند. تعالیم آنها که عمدتاً خرافی است بر پایه قدرت‌گیری صهیونیسم در سرزمین مقدس استوار شده است. به دیگر معنی رستگاری آنها به ظهور مسیح در سرزمین مقدس که از نظر آنها اورشلیم است، گره خورده و ظهور مسیح نیز به قدرت گرفتن دولت یهودی در آنجا؛ لذا اگر توجه کنید در زمان دولت‌های جمهوری‌خواه که مقامات آن عمدتاً مذهبی و ایدئولوژیک هستند، توجه و حمایت‌های کاخ سفید از اسرائیل چندین برابر می‌شود. چه اینکه در دولت ترامپ همین نتانیاهو بهترین روابط را با دولت او داشت، حال آن که روابط او با دولت اوباما بسیار تیره و تار بود.





چرا در میان این رسانه‌ها، مخالف و منتقد جدی رژیم صهیونیستی کمتر به چشم می‌خورد؟

همانطور که گفتم رسانه‌های شرکتی در امریکا بر بستر پول، لابی و ایدئولوژی تشکیل شده‌اند و تار و پود آنها با این سه عامل عجین شده است. لذا به‌صورت خودکار خروجی آنها سوگیری به نفع اسرائیل است. برخی از رسانه‌های جریان اصلی امریکا که ادعای لیبرال بودن دارند مانند نیویورک‌تایمز که متعلق به خانواده سولزبرگر یهودی است یا سی.ان.ان که بنیانگذار او یعنی تد ترنر یکی از لیبرال‌ترین چهره‌های امریکایی بود در مقاطعی انتقاداتی از اسرائیل کرده‌اند یا می‌کنند اما بازهم جهت‌گیری اساسی آنها حمایت و همسویی با اسرائیل است. اگرچه همین میزان انتقاد از اسرائیل هم از سوی آنها تحمل نمی‌شود. مثلاً در خصوص تد ترنر که سی.ان.ان را در اوایل دهه ۸۰ راه‌اندازی کرد، داستان‌های جالبی نقل شده که چگونه مالکیت این شبکه را از چنگ او در آوردند. رویکرد سی.ان.ان به تحولات سرزمین‌های اشغالی تقریباً به طور دائمی بدتر شده و دیگر حتی تظاهر به بی‌طرفی هم در آنجا نمی‌شود.
نکته دیگری هم هست و آن اینکه شما در امریکا آزادید که هرچه خواستید بگویید اما مهم این است که چند نفر صدای شما را می‌شنوند و چقدر می‌توانید تأثیرگذار باشید. تا قبل از قدرت‌گیری شبکه‌های اجتماعی، جریان مقابل رسانه‌های جریان اصلی را رسانه‌های جایگزین می‌نامیدند. در این رسانه‌ها بعضاً انتقادات بسیار تند و مستدلی علیه اسرائیل و رفتار ضدانسانی این رژیم با مردم فلسطین به عمل می‌آمد اما نکته این بود که صدای آنها به گوش کسی نمی‌رسید. با روی کار آمدن شبکه‌های اجتماعی، این جریان جایگزین صدای خوبی در افکار عمومی امریکا پیدا کرد و شما دیدید که همین چند روز پیش آنها توانستند از طریق فراخوان‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی دادند، یکی از بزرگترین تجمع‌های ضداسرائیلی و در حمایت از فلسطین را در نیویورک برپا کنند.
واقعیت این است که اگر همین تعداد صداهای مخالف محدود هم نباشند و نبودند وضعیت می‌توانست از این که هست بدتر هم بشود. برخی جریان‌های سیاسی در درون حزب دموکرات نیز که به شدت مخالف حمایت بی‌چون و چرای امریکا از اسرائیل هستند، معتقدند که باید این صدای مدنی را تقویت کرد تا بتدریج تعادلی در میزان حمایت و وابستگی رژیم صهیونیستی به واشنگتن پدید آید. البته این تلاش‌ها معدود و محدود است اگرچه بی‌ثمر هم نبوده است.

سهم رسانه‌های اسرائیلی در پمپاژ این پروپاگاندا به رسانه‌های جریان اصلی چقدر است؟

برخی منتقدان لیبرال در امریکا که خود را طرفدار فلسطین و منتقد جریان اصلی رسانه‌های غرب می‌دانند، معتقدند که یک سیستم پاداش و تنبیه پنهانی در رسانه‌های غرب جریان دارد که به‌صورت خودکار نفع و ضرر خود را نسبت به نوع پوشش تحولات و رویدادها تشخیص می‌دهد و به آن عمل می‌کند. با این مقدمه کوتاه عرضم این است که اساساً نیازی نیست که رسانه‌های جریان غربی بخواهند از رسانه‌های اسرائیلی الگو بگیرند یا تحت تأثیر آنها باشند. واقعیت این است که در غرب و خصوصاً در امریکا حمایت از اسرائیل پاداش دارد و انتقاد از این رژیم نه تنها تنبیه بلکه تبعات سختی به همراه دارد. به همین خاطر است که شما گاهی می‌بینید رسانه‌های غربی در توجیه جنایات این رژیم از رسانه‌های خود اسرائیل هم جلوتر می‌روند یا در دیوسازی از چهره فلسطینی‌ها خصوصاً در این جنگ اخیر بیشتر از رسانه‌های اسرائیلی غلو می‌کنند. همانگونه که در بالا گفتم نظام پاداش و تنبیه پنهانی که در جامعه امریکا جریان دارد، خود به خود به مدیران رسانه‌ای و حتی خبرنگاران می‌آموزد که اگر از اسرائیل انتقاد کنند تنبیه خواهند شد و اگر از اسرائیل تمجید کنند، تشویق می‌شوند و ارتقا می‌گیرند. یک خبرنگار با تمجید از اسرائیل می‌تواند بزودی به سمت دبیر یا سردبیری یا خبرنگار خارجی ارتقا یابد اما انتقاد از اسرائیل می‌تواند یک سردبیر را بیکار کند یا یک مدیر رسانه‌ای را خانه‌نشین سازد. لذا به نظر من عملکرد رسانه‌های امریکایی خیلی متأثر از رسانه‌های اسرائیل نیست چه اینکه شاید برعکس آن نیز محتمل باشد.

حضور لابی‌ها و کنشگران معتقد به مسأله فلسطین در این رسانه‌ها تا چه اندازه می‌تواند بر تغییر رویکرد آنها تأثیر بگذارد یا مانع این پروپاگاندا شود؟

متأسفانه ظهور و بروز رسانه‌ای جریان‌های طرفدار فلسطین در قیاس با حجم و اندازه و شعاع عملکرد رسانه‌های جریان اصلی غرب بسیار ناچیز است. یکی از مهم‌ترین رقبای رسانه‌های جریان اصلی غرب، الجزیره بوده است که باید گفت سایر رسانه‌های مشابه با فاصله بسیار زیاد از این شبکه عقب هستند. جهان اسلام نتوانسته است آنگونه که باید و شاید روی موضوع رسانه و هنر سرمایه‌گذاری کند. شما نگاه کنید در تمام عالم اسلام و جهان عرب هنوز ۱۰ فیلم سینمایی قابل تأمل که روایت صحیح فلسطین و اشغالگری را به تصویر کشیده باشد، نمی‌توانیم نام ببریم. مصطفی عقاد یک فیلم درباره شخصیت عمر مختار ساخت. در خود امریکا این فیلم تحسین شد و بسیاری از مردم جهان از طریق این فیلم با جنایات استعمارگران ایتالیایی در لیبی آشنا شدند. در همین ایران خودمان هنوز کاری بهتر از بازمانده درباره فلسطین ارائه نشده است. می‌توان گفت بازمانده حتی یکی از بهترین‌ها در نوع خودش در جهان است. در رسانه هم وضع همین است. اینکه چند کارشناس در رسانه‌های جریان اصلی حضور پیدا کنند، خوب است اما سهم آنها به‌قدری ناچیز است که بلافاصله با موج‌های بعدی حمایت از اسرائیل گم می‌شود. از این‌رو نقش جریان‌های جایگزین و خصوصاً شبکه‌های اجتماعی بسیار مهم‌تر است. شبکه‌های اجتماعی صدای بی‌صداها و قدرت بی‌قدرتان شده است. به نظر من هنوز بهترین جا برای تضعیف پروپاگاندای صهیونیسم استفاده از شبکه‌های اجتماعی است.

۵۷۵۷

source